
………………………..
✍ دکتر عبدالحسین رحمتی
بهنام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
سخن گفتن از شاعری است که کمال کلمه را به جایی که شایسته آن است؛ رسانده است و گفتن از چنین سراینده ای از قلم هیچ کس، جز خود او برنمیآید که نه به تفاخر که به عدالت، نسبت به نوشتن گلستان خویش می فرماید: “کمال سخن این است و بس” و به حقیقت که این منزلت، سزاوار اوست.
اما از کدام هنر سعدی می شود دم زد و انگشت حیرانی به دندان نگرفت؟ آن گاه که بر سمند نثر می نشیند، گلستانی می آفریند که هیچ گلزاری، توان رقابتاش با آن نیست؛ سجع های گلستان، قافیه را به تمسخر می گیرند و حکایات اش، هر کدام، واعظی بر منبر خطابه است.
آن گاه که بر مرکب مثنوی، استوار می گردد؛ بوستانی خلق می کند که بهاران در رقابت، عاجز از رویاندن اند و باغات شیراز، کودکی می شوند که در سایه سار سرو بوستان اش، به طناب بازی می پردازند. در این نظم آرمانی که در بحر متقارب سروده شده است، شهری می سازد که آدمی را به اوج آدمیت و کمال رهنمون می کند.
شیخ مصلح الدین سعدی، وقتی که بر شهپر غزل می نشیند، آسمانهای بلاغت و ادبیات را درمینوردد. آرایهها، چون برد یمانی بر قامت ابیات، جلوهگری میکنند هر واژه، عیاری تازه مییابد و ترکیبات، چون پریان دریا، عشوهگری میآغازند.
غزل عراقی، با ساده ترین شکل ممکن، گوی از توصیفات متکلف خراسانی میرباید و عشق، با مفهومی در دسترس، مضمون مقلدان قلم او می گردد.
امروزه بر هر شناوری در اقیانوس بی کران ادبیات، محرز است؛ که سعدی نه شاعر قرن هفتم که سراینده ای برای تمام قرن هاست.